دنـــــیـــــــا :
بازی هایت را سرم درآوردی
گرفتنی ها را گرفتی
دادنی ها را ندادی
حسرت ها را کاشتی
زخم ها را زدی
دیگر بس است چون چیزی نمانده ، بگذار بخوابم …
محتاج یک خواب بی بیدارم !
بغض ها را گاهى باید قورت داد ،
عاشقانه ها را از پنجره تف کرد و درها را به روى همه بست …
گاهى هیچکس ارزش دچار شدن را ندارد !
بعضی چیزها را ” باید ” بنویسم
نه برای اینکه همه ” بخونن ” و بگن ” عالیه ”
برای اینکه ” خفه نشم ”
همین !!
سکوت رساترین فریاد یک زن است
وقتی سکوت میکند
وقتی بحث نمی کند
وقتی برای به کرسی نشاندن عقایدش ،تلاش نمیکند
بفهم
که واقعا" آسیب دیده است
درباره ما
یه عمر دستات به سوی آسمون بود ..... برای دعا ..... البته نه برای خودت .... که برای ما ...... دعای تو و اجابت خدا پشتوانه ی همیشه ی ما بود ........ دستان پینه بسته ات را میبوسم ....... به پاس دعای یک عمرت فقط یک خواهش از خدا دارم : نور چشمانم "" مادرم "" را از من نگیر ........
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی